شیــل

یادداشت‌های حسن علیزاده شیل‌سر

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد فیلم» ثبت شده است

زخم کاری، ملغمه‌ای از ضعف و کاستی‌ها

برای زخم کاری در همچنان بر همان پاشنه‌ی ضعیف تا خیلی ضعیف می‌چرخد، ملغمه‌ای از رفتارها و سیر وقایعی غیرمنطقی که ادعای اقتباس از نمایش‌نامه شاه لیر هم نمی‌تواند بر آن ضعف‌ها پرده بپوشاند! سه قسمت از فصل سوم زخم کاری را دیده‌ام، البته دو قسمت و نیم چون واقعا نتوانستم تا پایان قسمت سوم تحملش کنم! این سریال جدای از ضعف‌های ساختاری که داشته و دارد از میل مفرط به متفاوت دیده شدن و غرور کاذب در شیک جلوه دادن افاضاتش هم رنج می‌برد؛ امری که بازی‌های بالماسکه‌ای یا سیر غیرمنطقی حوادث را به درجه‌ی دوم اهمیت هل داده است!

  • ۱ نظر
    • دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳

    زخم کاری، نوسان میان بد و خیلی بد

    منطقی این بود که وقتی از زخم کاری بخواهم بنویسم از نکات مثبت سینمای محمدحسین مهدویان شروع کنم. از ایستاده در غبار تا ماجرای نیمروز، از سبک خاصش در فیلمبرداری تا عشقی که به قهرمانانش دارد؛ ولی شوربختانه زخم کاری مهدویان بر جان بیننده‌ای می‌نشیند که توقعش از او بیش از این‌هاست. وقتی از زخم کاری می‌نویسم لاجرم باید از ضعف مهدویان در دل‌بستگی مفرط به قهرمان روایت‌هایش بنویسم. چه آن فرد موسی باشد در لاتاری و چه مالک در زخم کاری. این دل‌بستگی مهدویان تا بدان جا پیش رود که از شخصیتی فاسد یک قهرمان بسازد و مرگی اسطوره‌ای برایش رقم بزند؛ و ای کاش کار به همین جا ختم می‌شد! مهدویان آن‌قدر دل‌بسته‌ی قهرمان فاسدش می‌شود که او را از گور بر می‌خیزاند تا فصلی جدید را به وی هدیه کند!

  • ۰ نظر
    • پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲

    نگاهی به فیلم شکار

    لوکاسْ معلم مهدکودکی که عاشق کودکان است، به ناگاه با اتهام آزار جنسی مواجه می‌شود. اتهامی برآمده از یک دروغ! کلارا همان دختربچه‌ای که این اتهام را به لوکاس نسبت داده، از وضعیت خانوادگی مناسبی برخوردار نیست. پدر و مادری درگیر در مشاجره‌های هر از گاهی و برادر ابلهی که تصویر آلت مردانه را در فیلمی مستهجن به خواهرش نشان می‌دهد. تئو پدر کلارا از دوستان صمیمی لوکاس است و به قول خودش با یک نگاه به چشمش می‌فهمد که راست می‌گوید یا دروغ! کلارا در عالم کودکانه‌اش عاشق لوکاس می‌شود ولی زمانی که این ابراز علاقه با پاسخ متقابل مورد انتظارش همراه نمی‌شود، تخیل شرور کودکانه وارد عمل شده و خط بطلانی می‌زند بر این نظر که «حرف راست را باید از کودک شنید!»

    «نخستین سنگ بنا در ایجاد جوامع انسانی، ارزش‌های اجتماعی هستندکه با پشتیبانی وجدان عمومی، حافظ ساختار و شاکله‌ی هر جامعه می‌باشند.» (کافی انارکی، ۱۳۹۵: ۲۵) اما این ارزش‌ها خود امور برساخته‌ای هستند که در نبود ناظر قدرتمند بی‌طرف، به راحتی می‌توانند به فساد کشیده شوند. پیش‌تر در یادداشتی از فیلم «روبان سفید» نوشته بودم، آن‌جا که کودکان نه‌تنها دروغ می‌گفتند بلکه دست به فجیع‌ترین جنایات هم می‌زدند ولی فصل مشترک شکار و روبان سفید، نوع برخورد جامعه با حقیقت است. جامعه نمی‌خواهد از ارزش‌های خودساخته‌ای که با هویتش عجین شده، دست بکشد. این هویت نه برآمده از عدالت بلکه ناشی از حصار ترسی است آغشته به دروغ؛ دروغ‌هایی که طی زمان مستحکم‌تر هم شده‌اند.

  • ۰ نظر
    • پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۰

    هم‌دلی از هم‌زبونی بهتره

    خیلی سال پیش بود که سریال تلویزیونی «روزگار جوانی» به خاطر نو بودن سوژه و پرداختنش به زندگی مجردی تعدادی دانشجو، طرفداران بسیاری پیدا کرده بود. خاطرم هست از موسیقی و ترانه‌ی تیتراژ آخر سریال هم خیلی خوشم می‌آمد. به‌ویژه آن‌جایی که می‌گفت: «هم‌زبونی‌ها اگه شیرین‌تره ... هم‌دلی از هم‌زبونی بهتره». امروز که فیلم تحسین‌شده‌ی کودا Coda را دیدم یاد این قسمت از تیتراژ روزگار جوانی افتادم.

    کودا ساخته‌ی شان هدر Sian Heder بازسازی فاخری است از فیلمی فرانسوی با نام La Famille Bélier محصول سال ۲۰۱۴ میلادی. کودا داستان زندگی خانواده‌ای است که درش پدر، مادر و پسر خانواده، همگی ناشنوا هستند و تنها روبی، دختر هفده ساله‌ی این خانواده است که از قدرت تکلم برخوردار است. این مسأله باعث شده تا روبی احساس کند که بار مسئولیتی بر دوشش است که همواره باید به‌عنوان مترجم در کنار دیگر اعضای خانواده حضور داشته باشد، و هم اینکه احساس کند میان خانوده به اصطلاح «تک افتاده» و شاید در نبودش اوضاع بقیه بهتر می‌بود!

  • ۱ نظر
    • شنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۰

    آپلود، سریالی در ستایش لحظات

    دنیایی را تصور کنید که برای تک تک حرکات، ارتباطات، صحبت‌ها و حتی افکار و احساسات‌مان محدودیت حجم اینترنتی در نظر گرفته شده باشد! این دنیایی است که در سریال جذاب «آپلود» به نمایش در آمده. چند روز پیش به پیشنهاد جادی شروع به دیدن سریال آپلود کردم. تا به حال تنها یک فصل از این سریال ساخته شده و البته سازندگان سریال برای تمدید آن با شرکت پخش کننده‌اش یعنی آمازونْ به توافق رسیده‌اند. داستان این سریال در سال ۲۰۳۳ جریان دارد. در این سال یکی از غول‌های فناوری (هُرایزن) به روشی دست پیدا کرده که می‌تواند با استفاده از آنْ تمامی خاطرات و ذهنیات یک فرد را اسکن و به اصطلاح در سرورهایش «آپلود» کند تا پس از مرگ نیز آن شخص همچنان به زندگی خود ادامه دهد، این بار در دنیایی مجازی. البته این شکل زندگیِ پس از مرگ (آپلود) نیز با خودآگاهی و همین‌طور امکان ارتباط با دنیای واقعی همراه است.

  • ۳ نظر
    • جمعه ۲۹ مرداد ۱۴۰۰

    روبان سفید

     

    هیچ پدیده ای اخلاقی نیست بلکه ما آن را اخلاقی تفسیر می‌کنیم. «فریدریش نیچه»

    سال ۱۹۱۴، روستایی دور افتاده در شمال آلمان؛ قتل مرموز زن یکی از دهقانان، سقوط پزشک روستا از اسب بر اثر تله‌ای که بر سر راهش گذاشته‌شده، ربودن پسر ارباب ده و تحقیر و کتک زدنش، شکنجه و آزار جسمی یک کودک عقب‌مانده ... این‌ها تنها برخی از اتفاقاتی است که در این دهکده‌ی ساده و به ظاهر زیبا رخ می‌دهد. هیچ‌کس از دلیل یا مسبب این اتفاقات خبری ندارد. نه اهالی روستا و نه پلیس. راوی داستان صدای معلم دهکده است که اکنون بعد از سال‌ها پیر و فرتوت شده.

  • ۱ نظر
    • دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰

    همه می‌دانند

    نوشتن از فیلمی که سه سال از اکران عمومی‌اش می‌گذرد و بنا بر شهرت کارگردانش، بسیاری آن را دیده‌اند، شاید خیلی منطقی نباشد؛ ولی آنچه باعث شد در مورد «همه می‌دانند» بنویسم، حس خوبی بود که از دیدنش داشتم؛ بنابراین در همین ابتدای امر می‌گویم که از فیلم «همه می‌دانند» خوشم آمد و دوستش داشتم. این دوست داشتن به معنای خیلی خوب یا شاهکار بودن اثر نیست؛ البته بنا بر قولی هر اثر هنری که خلق می‌شود، حدی از استانداردها را داشته و از آن به بعد تنها می‌شود در مورد ضعیف یا بهتر بودنشان در قیاس با هم نظر داد.

    وقتی می‌خواهیم از فیلم‌های اصغر فرهادی بنویسیم، سایه سنگین آثار پیشین او همواره روی دیدگاه ما اثر می‌گذارد و شاید همین اصلی‌ترین چالش در نوشتن از او و آثارش باشد؛ اینکه همه می‌توانند فیلم معمولی بسازند پس هر زمان فرهادی فیلمی معمولی ساخت، مدعی باشیم که فیلم بدی ساخته. «همه میدانند» فیلم بدی نیست و اگر نام فرهادی را به‌عنوان کارگردان این فیلم ندید بگیریم، با اثری معمولی و احیانا یک‌بار دیدنی از سینمای اسپانیا مواجه می‌شویم. نوشتم از سینمای اسپانیا، این یعنی عناصر فرهنگی و آداب و رسوم آن جغرافیا را یا باید بدانیم یا در اثر مشاهده کنیم ولی شاهد این اتفاق در اثر فرهادی نیستیم. این امر شائبه‌ای ایجاد می‌کند و آن این است که مخاطب فیلم «همه می‌دانند» صرفا تماشاگر تلاش کارگردان برای ساختن اثری در مقیاس (اِشِل) جهانی و تقلایش در تجربه کردن زبانی جدید در جهت انتقال مفاهیم است.

  • ۰ نظر
    • يكشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰

    سمفونی نشنوید، انگل ببینید

    هشدار: امکان لو رفتن بخش‌هایی از فیلم وجود دارد!

    ...

    تجزیه و تحلیل دقیقی از نابرابری اجتماعی و روانشناسی تاثیرات پول (دیوید الریچ، ایندی‌وایر)

    یک فیلم به شدت تند و تیز و به طرز عجیبی خوش‌ساخت؛ فیلمی که یک لحظه‌ش آرام است و لحظه‌ی دیگر به شدت سریع و خشن و صدالبته همیشه سرگرم‌کننده که با لحنی مناسب باقی می‌ماند. (جاستین چنگ، لس‌انجلس تایمز)

    فیلم «انگل» از ابتدا تا انتها یک درخشندگی شیطانی خاصی دارد. این اثر دارای حس فریبی ماکیاولیایی، اشتیاق و کنترلی روی اثر به سبک هیچکاک و با محتوایی به سبک خورخه لوئیس بونوئل است. (بن کارول، درپ)

    «انگل» یک طنز اجتماعی خونین و خشن است. (بردلی وارن، پلی لیست)

    این‌ها تنها بخشی از نظراتی است که پیرامون فیلم خوش‌ساخت و تأثیرگذار «انگل» در نشریات به نگارش در آمده است. رقص‌های مادری به نام کیم های جا در فیلم مادر، سردرگمی‌های کاراگاه پارک و کاراگاه سئو از یافتن حقیقت در فیلم خاطرات یک قتل، هیولایی نمادین و برخاسته از تاریخ سیاسی کره در فیلم میزبان، قطاری آخر‌الزمانی و آینه نظام طبقاتی در فیلم شکافنده‌ی برف‌ها و ابَر خوکی محصول سرما‌یه‌داری آمریکا که افسارش به دست دختربچه کره‌ای است در فیلم اوکجا، آثار بر جای مانده از سینمای بونگ جون هو تا به امروز است. با مروری بر فیلم‌های بونگ جون هو با تنوعی از ژانر مواجه می‌شویم؛ ولی برای فیلم‌هایش به سختی می‌توان ژانری به سبک و سیاق معمول و کلاسیک مشخص کرد. اگر تارانتینو وی را اسپیلبرگ سینمای آسیا لقب داده، بونگ جون هو حداقل در همین فیلم آخرش نشان داده که به ژانر شخصی خودش رسیده و امضای خودش پای آثارش نقش می‌بندد.

  • ۱ نظر
    • جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۹۸