پیش از هر چیز و برای مبرا کردن نوشته از هرگونه شائبهای، میبایست خاطرنشان کنم که بله درست حدس زدید. عنوان این جستار یادآور شخصیت کارتونی مشهور و البته دوستداشتنی چند دهه پیش به نام «زبل خان» است. اگر در ذهنتان این جمله یعنی زبل خان اینجا، زبل خان اونجا، زبل خان همهجا تداعی شده، مشکلی ندارم، شاید چون در ذهن من هم همینطور بوده. زبل خان یک شکارچی همیشه شکستخورده بود که در پیشبینی رفتار شکارهایش اشتباه میکرد، بااینوجود چیزی که زبل خان را زنده نگه میداشت و پیش میبرد روحیه ریسکپذیر و اعتمادبهنفسش بود. خودشیفته هم بود؟ بله مسلماً دوستانی که با این شخصیت فرهیخته کارتونی زمان نهچندان دورمان آشنا هستند نیک میدانند که شخصیتپردازی زبل خان بر پایه صحبتهای خودستایانهاش شکل گرفته بود.
برگردیم به موضوع اصلی خودمان؛ دکتر صادق زیباکلام. در انتخاب عنوان این نوشتار بین همانی که در بالا خواندید و زیباکلام، مردی برای تمام فصول تردید داشتم. مسلماً آنانی که با صادق زیباکلام، با نوشتهها و مصاحبههایش، با مناظرههای تمامنشدنی، با دادوفریادهای انتخاباتی یا حتی با ایفای نقشش در کمک به زلزلهزدگان آشنایی دارند، توصیف مردی برای تمام فصول را نیز برایش میپسندند. جدای از بازی با کلمات و گرفتار شدن در قید کنایه و استعارهها، صادق زیباکلام، استاد خودنماییها آنهم در بزنگاههای حساس است؛ و شاید مهمترین تفاوت مابین شخصیت دوستداشتنی زبل خان و صادق زیباکلام همین باشد که صادق زیباکلام از نوعی نبوغ در درک بزنگاهها به جهت بهرهبرداریهای آتی بهرهمند است.
چنین ویژگیای را در کمتر شخصیتی که از رانتهای اطلاعاتی بیبهره باشد میتوان سراغ گرفت. طوری که در انتخاب کابینه دولت فعلی (دولت دوازدهم) یکی از کاندیداهای پست وزارت علوم دست به دامن وی شده تا از قدرت چانهزنیاش در وزارت و دنیای رسانه استفاده کند؛ و این در حالی است که موقعیت آن کاندیدای وزارت به جهت دسترسی به اطلاعات و حتی ارتباط با شخصیتهای تأثیرگذار دولتی و فرا دولتی بسیار بیش از شخصی چون صادق زیباکلام بوده است. ولی چه چیز سبب میشود که صادق زیباکلام اینطور در متن توجهات قرار گیرد؟ چه در میان قشر جوان و گاه نخبه، چه در میان اساتید همرده، چه در میان اشخاص دولتی و وابسته به نهادهای قدرت و چه در دنیای رسانه.
دنیای رسانه، این کلیدواژهای که هرزمان از صادق زیباکلام مینویسیم میتوانیم یک خط در میان از آن استفاده کنیم. دنیایی که زمانی در انحصار کاغذ روزنامه و مجلات بود و زمانی وابسته به شبکههای اجتماعی همچون فیسبوک، توییتر یا اینستاگرام؛ و البته تلگرام! آخرین بار کی به فیسبوک سر زدید؟ اصلاً عضوش هستید؟ خب باید بدانید که هرزمان به آنجا سر بزنید زیباکلام را هم خواهید دید. اصولاً حتی اگر دو نفر عضو فیسبوک باقی بمانند یکی از آن دو زیباکلام است. در توییتر و اینستاگرام همچنین. هنر درک و بهرهبرداری از ابزار رسانهای در وجود وی نهادینهشده. زمانی را خاطرم هست که خبری از شبکههای اجتماعی نبود، زمانی که هنوز اینترنت در میان مردم جایگاهی چون امروز را کسب نکرده بود. زیباکلام هم هنوز زیباکلام امروز نشده بود. قلم به دست میگرفت و مقالههای آتشینی برای اینجاوآنجا مینوشت، فکر میکنید تنها برای روزنامههای موسوم به دوم خردادی؟ خیر؛ زیباکلام باهوشتر از آن بود که فکر کند نوشتن انتقادی در یکسوی ماجرا میتواند برای هدفش که چهره شدن هست، کفایت کند؛ بنابراین با اسامی جعلی بهعنوان منتقدِ زیباکلام برای کیهان هم مینوشت! بله درست خواندید. کمی صبر میکنم تا دوباره بخوانید ...
خب، چنین شخصیتی که منش و نبوغ روزنامهنگاریاش همواره بر شخصیت علمی و آکادمیکش سایه افکنده، چطور میشود محو کرد؟ نمیتوانیم حتی وی را کمرنگ کنیم، چرا؟ شاید چون هر قدمی که بدین منظور برداریم، درواقع حرکتی است به سمت تیتر شدن دوباره او. چه این قدم لعن و نفرین کیهان باشد، چه اعتراض ریاست دانشگاه به عدم برگزاری منظم جلسات کلاس، چه دعوت به مناظره برای زیر سؤال بردنش و چه حتی دادگاهی کردنش. شما با شخصیتی که از ماجراهای بیمزه نوهاش هم داستانی سیاسی خلق میکند چه انتظاری دارید؟ آنهم در حساسترین برهههای کشور چون دوره انتخابات یا بعد از آن.
اگر با دانشجویانی که در کلاسهای دکتر زیباکلام حضورداشتهاند، صحبت کنید مسلماً قریب بهاتفاق آنان از فضای راحت، بیتکلف و صدالبته متفاوت با دیگر کلاسهای دانشگاهی یاد میکنند. بیایید از همینجا یک نتیجه بگیریم و آنهم بیروح و سرد بودن فضای بیشتر کلاسهای دانشگاهیمان است؛ بنابراین شخصیت زبلی چون زیباکلام با اندک تغییری در این فضا میتواند بهراحتی خود را در دل دانشجویانش جای دهد. دانشجویان پسر و البته دختر!
زمانی جردن مایکل اسمیت مطلبی با عنوان «Is This Professor Putin’s American Apologist» در وبسایت کرونیکل آو هایر اجوکیشن منتشر[1] و اینچنین اشاره کرد:
معمولاً استاد دانشگاههای مشهور در دنیای علوم انسانی دودستهاند: یا بهخاطر کارهای علمی وزین و نظریهپردازیهای قدرتمندشان نام بردار میشوند، یا به دلیل حضور رسانهای و نوشتههای ژورنالیستیشان. استیون کوهن، روسیهشناس آمریکایی، از معدود چهرههایی است که در هر دو حوزه پرسروصدا بوده است.
سخت بتوانم بپذیرم که نقش صادق زیباکلام بهعنوان چهرهای دانشگاهی بر آن بُعد از شخصیتش که رسانهای و بهاصطلاح ژورنالیستی است، غالب باشد. بااینحال نمیتوان کتابهایی از وی را که در باب چرایی انقلاب اسلامی و یا نقش و جایگاه رضاخان بر روند مدرنیزه شدن ایران است، ندید گرفت. البته مسلماً این نوشتارها را نمیتوان بهعنوان نمونه با پژوهشهای اشخاصی چون آبراهامیان و یا حتی سیروس غنی در یک کفه ازنظر عمق پژوهش و اصالت منابع قرار داد. چهبسا بهجای زیباکلام شخص دیگری بر کرسی استادی علوم سیاسی دانشگاه تهران مینشست، کتابهای دیگری بهعنوان منبع درسی برای دانشجویانش معرفی میکرد.
بااینحال میتوان شباهتهای دیگری نیز میان صادق زیباکلام و استیون کوهن یافت. استیون کوهن همانطور که جردن مایکل اسمیت در نوشتهاش بدان اشاره داشته نویسندهای است که بیمحابا از سیاستهای پوتین دفاع کرده، وی حتی پا فراتر میگذارد و همراستا با سیاستهای فرا آتلانتیکی دونالد ترامپ نیز سخن فرسایی میکند. کتاب کوهن درباره پدر بنیانگذار شوروی یعنی نیکلای بوخارین از معدود نوشتههای تأثیرگذاری است که نهتنها در میانه جنگ سرد منجر به درکی متفاوت از فضای آن روزهای شوروی شد بلکه بیراه نیست اگر ادعا کنیم که در روند این نزاع هم تأثیرگذار بوده است؛ و یا حتی در تصمیمسازی اشخاص قدرتمند و ذینفوذ آن دوران. کما اینکه آناتولی چرنیف، مشاور ارشد سیاست خارجی گورباچف، در همین باره نوشت:
تعدادی از ما این کتاب را خواندهایم و تشویق کردیم که گورباچف هم آن را بخواند. او کتاب را با خودش به تعطیلات برد. آن را با دقت خواند و پیوسته از آن برایم نقلقول میکرد. ارزیابی دوباره از نقش و شخصیت نیکلای بوخارین، روزنهای در سد میگشود تا نگاهی دوباره بهکل ایدئولوژیمان داشته باشیم.
اینکه زیباکلام هم در باب نقش و جایگاه دیکتاتوری به نام رضاخان چه در کودتای سه اسفند نودونه و چه دوران زمامداریاش قلمفرسایی و تئوریپردازی میکند، و اینکه چقدر این نوشتهها در تغییر روند بازخوانی آن دوران و یا تصمیمات نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی مؤثر بوده، درخور توجه و البته پژوهشی جدا است. لیکن نگارنده بر این نظر است که چنین تأثیری در صورت وجود هم بسیار کمرنگ و چهبسا ناپیدا است. دلیل این ادعا را نهتنها در نوشتههای جسورانه ولی کمعمقِ تاریخِ معاصرِ زیباکلام میتوان جست؛ بلکه در عدم رغبت نهادهای قدرت بر تأثیرپذیری از دانشگاه و اساتید دانشگاهی باید دانست.
به استیون کوهن بازگردیم. علاقه گورباچف به کوهن به حدی بود که گاه از وی برای شرکت در جلسات دولتی نیز دعوت به عمل میآورد، این در حالی بود که نویسندگان و پژوهشگرانی بهمراتب چیرهدستتر از کوهن آمریکایی هم بودند؛ ولی در مورد صادق زیباکلام چطور؟ نقطه شکست صادق زیباکلام را باید در همینجا جستوجو کرد؛ یعنی عدم توجه نهادهای قدرت به ایشان و نبود دسترسی مستقیم به این اشخاص برای زیباکلام.
حال به پاراگراف دوم این نوشتار بازگردیم، آنجا که گفته بودم: «در انتخاب کابینه دولت فعلی (دولت دوازدهم) یکی از کاندیداهای پست وزارت علوم دست به دامن وی شده تا از قدرت چانهزنیاش در وزارت و دنیای رسانه استفاده کند.» شاید بهظاهر این ادعا با مطلبی که چند خط بالاتر عنوانشده در تناقض باشد، ولی در اصل باید بدانیم که نه آن کاندیدا موفق به در اختیار گرفتن پست وزارت شد و نه زیباکلام نشستی با یکی از اشخاص ذینفوذ داشت. درواقع بده بستان زیباکلام با دیگران از جنس توهم قدرت است. کوین اسپیسی در سریال House of Cards که بین فارسیزبانان با نام خانه پوشالی هم شهرت یافته در جایی گفته بود که نزدیکی به قدرت برای برخی افراد توهم قدرتمند شدن را به همراه میآورد. گو اینکه کوین اسپیسی در باب صادق زیباکلام ِداستانِ ما نظر داده، با این تفاوت که زیباکلام از نسیه توهم قدرت، نقدی ساخته برای بهرهبرداری در راستای تیتر شدن در اخبار و رسانهها و همینطور شناخته شدن بهعنوان یک اپوزیسیون!
زیباکلام یک اپوزیسیون نیست، گرچه خیلی دوست دارد اینطور نشان داده شود. حتی صحبت عوام پیرامون اینکه زیباکلام اپوزیسیون داخلی و با کارکرد سوپاپ اطمینان برای نظام است را همواره با آبوتاب تعریف و بازگو میکند. نکتهای که در مورد صادق زیباکلام باید همواره بدانیم این است که او همواره برای خودش بازی میکند، نه هیچ طرف دیگری. شاید زیباکلام در آمریکای دوران جنگ سرد بود بهراحتی تبدیل به استیو کوهنی دیگر میشد ولی از بد حادثه در زمانه و موقعیتی قرار گرفت که بازی قدرت را دیگران هم بلد بودند. زیباکلامی که زمانی چپ بود و بعد راست، حال نه چپ است و نه راست! حال تنها حرف میزند و تَکرار مکرراتی که در کتابها و مناظرههایش بارها و بارها بیانشده. در دورهای که اصلاحات گورباچف در جریان بود، استیون کوهن قهرمان تئوری پردازی برای این دوران بود؛ چنین وضعیتی را برای زیباکلامِ دوران اصلاحات و مجلس ششم هم میتوان تصور کرد، مردی که دردها را میشناسد و ریشهیابیاش را تا فرنگستون رفتن شاه شهید (ناصرالدینشاه قاجار)، مشروطه و دولت سازی رضاخانی هم پیش میگیرد. ولی اکنونکه بیش از دو دهه از دوم خرداد سال 76 میگذرد و تجربه چند دولت و مجلس، دیگر آن حرفها و تئوریهایی چون فشار از پایین اصلاحات از بالا، ارضا و اقناعکننده جامعه نیست. زیباکلام دیگر تنها کلامش زیباست ولی تهی از هرگونه راهحلی، وی اینجا و آنجا برای روی کار آمدن روحانی سفر میکرد و تبلیغ، وی از روی کار آمدن رقیب اصولگرا بهعنوان بازگشتی به عصر قرونوسطی نام میبُرد! حال که کشور دچار بسیاری از بحرانهای اقتصادی و بنبستهای سیاسی است، زیباکلام راهکاری ندارد.
مرد بندک پوشی که ازدواج فرزندش را هم میتوان ذیل تعریف سیاست گنجاند، این روزها سخت درگیر کمک به زلزلهزدگان کرمانشاه است. بیرحمانه است ولی نگارنده این رفتار را هم به شخصیت خودشیفته و رسانه طلب زیباکلام نسبت میدهد (ورای نیت خوانی و اذعان به نیک بودن نتیجه کار). زمانی جیکوب بوراک، در ایان نوشت:
جورج برناردشاو، کنایۀ لطیفی داشت؛ اینکه برای ثروتمند واقعاً مهم نیست پولش صرف کار خیر شود یا نه بهشرط آنکه با بخشش این پول وجدانش آرام شود و جایگاه اجتماعیاش بهتر.
جیکوب در همین نوشتار اشاره دارد که:
نخستین کسی که عمل خیریه را به بهبود وجهۀ عمومی فرد نسبت داد، اقتصاددان اسکاتلندی قرن ۱۸ آدام اسمیت بود که گفت تصمیمگیریهای اخلاقی نظری و عملی اشخاص بستگی به آن دارد که ناظر بیطرف چه قضاوتی دربارۀ آنها دارد. ریشۀ این ایده به گفتاری دربارۀ عدالت در رساله جمهوری افلاطون میرسد که گلاکون به سقراط میگوید مردم فقط زمانی اخلاقی رفتار میکنند که فکر کنند در معرض نگاه دیگراناند.
میتوان اینطور مدعی شد که کمک به دیگران برای انسانهای منفعتگرا لذتبخش است. تا این جای کار ایرادی به کمک به دیگران وجود ندارد؛ ولی برخی از ثروتمندان معمولاً از این نوع رفتار خیر، سود مالی هم میبرند. بهعنوانمثال آنان بخش اندکی از اموالشان را در اختیار خیریهها قرار میدهند و در ازای آن از معافیتهای مالیاتی نیز بهرهمند میگردند. بااینحال نمیتوان بهراحتی تمام رفتارهای خیرمآبانه را در همین قالب گنجاند، درواقع انگیزههای دیگری چون خودپرستی، خودشیفتگی، نوعدوستی و حتی واهمه از مرگ هم میتواند دخیل باشد.
به انگیزههای صادق زیباکلام در چنین اموری میتوانیم مشکوک باشیم؛ ولی نباید به ورطه نیت خوانی افتاده و سدی ایجاد کنیم برای این نوع رفتارها در آینده؛ حتی اگر برای ادعای خود دلیل از گفتههای ایشان هم بیاوریم، بازهم نگارنده دست ایشان و امثال ایشان را برای قدم برداشتن در چنین کمکرسانیهایی به گرمی میفشارد.
در زمانهای که با انبوهی از نمایش دادنهای رسانهای مواجهیم، خواه کالای عرضهشده اصیل باشد چون آثار استاد مسعود فرشچیان و یا کمارزش و گاه کپی و تقلبی از جنس آثار نقاشی یا فیلمنامهای تهمینه میلانیها، خواننده و بیننده باید هوشیارتر از هر زمانهای باشد. کوروش رنجبر (عکاس، نویسنده و شاعر. متولد ۱۳۵۰) ضمن خاطرهای از مرحوم نصرت رحمانی (زاده ۱۳۰۸ در تهران - درگذشته ۱۳۷۹ در رشت؛ از شاعران معاصر نوگرای ایران)، نقلقول درخور توجهی از ایشان دارد: «ما را همیشه از دور ببینید، به ما نزدیک نشوید.»
مرحوم نصرت رحمانی در ادامه بیان داشته بود:
هرکدام از ما عوالمی داریم که برای شما آشنا نیست و ممکن است توی ذوقتان بخورد. شما تصویری از ما دارید که با خواندن کتابهای ما و شعرهای ما شکلگرفته، ولی نزدیکمان میشوید خودِ واقعیمان با آن چیزی که در کتابهایمان خواندهاید یکی نیست و دلزده میشوید.[2]
چه نقلقول شیوایی. زیباکلام و زیباکلامها را باید از دور دید، نزدیک که شوید آن چیزی که تصورش را داشتید مغشوش و ملون از رنگها مییابید. همین نقل را در خاطره خودنگاشتی از مرحوم دکتر محمّد معین (زاده ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷، وفات ۱۳ تیر ۱۳۵۰. استاد زبان فارسی و پدیدآورنده فرهنگ معین) آن هنگام که برای ادامه تحصیل به طهران نقلمکان کرده بود با زبانی دیگر اینچنین میخوانیم:
«باری، ماها همه اینها وارد طهران شدیم. طهران چه طـهران!!! چـه خـیالاتی ما درباره طهران میکردیم، مردمانش را چگونه تصور میکردیم. علما و فضلای آنجا را تـا چـه پایه میدانستیم. همه برخلاف تصور بود. من اسامی مؤلفین و مصنفین کتب را در رشت خوانده و شنیده بودم. کـتب بـسیاری از آنان را قرائت نموده بودم. آنها را علامه میدانستم و نهاد آنها را بالاتر از آن تصور مـیکردم کـه خطایای بشری بتواند عصمتشان را بیالاید-حـاشا و کـلا هـمه آنهایی را که آرزوی پابوسشان را میکردم مشافهه دیدیم و نـزد ایـشان چه در کلاس تلمذ و تعلم مینمودم و چه در خارج به شرف مصاحبتشان مفتخر بودم- برخلاف انـتظار، مـعلوماتشان کمتر و اخلاقشان را فاسدتر یافتیم. نـاگفته نـماند کسانی که اسـامیشان بـه گوشم نـخورده بود و یا کمتر نامبردار بودند نـیز برخلاف علما، ادبا و اخلاقاً بالاتر از دیگران یافتم!!! این بود جریان امر.»[3]
...
[1] https://www.chronicle.com/article/Is-This-Professor-Putin-s/241777
وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۹۶ آن را با عنوان بدنامترین روسیهشناس آمریکا منتشر کرده است.
[2] نقل از روایت یشم بر مرمر، مجله شماره ۹۱ همشهری داستان
[3] نقل از مجله وحید، ۱۳۴۸؛ بازنشر شده در وبلاگ یک پزشک