شیــل

یادداشت‌های حسن علیزاده شیل‌سر

۲۱ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

یک کتاب و چند فیلم

با آنکه در سال جدید ترجیحم آن بوده که هر هفته یا کمینه دو هفته یک بار مطلب بنویسم، از آخرین یادداشت وبلاگی‌ام یک ماه می‌گذرد؛ البته در این مدت مشغله‌ها و پاره‌ای بلاتکلیفی‌ها را بهانه کردم تا هم فیلم ببینم، هم کتاب و مجله بخوانم بلکه ذهنم لختی آرام بگیرد، ذهن که آزاد نباشد دست به قلم نمی‌رود، هر چند سوژه‌های زیادی دور و برش پرواز کنند! در این یادداشت چند تا از فیلم‌هایی را که دیدم و کتاب‌هایی را که خواندم معرفی می‌کنم، باشد تا مفید واقع شود!

  • ۰ نظر
    • جمعه ۱۲ مرداد ۱۴۰۳

    محدوده خون: هندسه یک جنایت خانوادگی

    «فرخشاد لیستر پسر احمد لیستر، از دیروز به خانه مراجعت نکرده و مفقود شده است، از شهربانی درخواست می‌شود تا با بسیج نیروهایش، هر چه سریع‌تر در جست‌وجوی خبر یا نشانی از فرخشاد باشد.»

    ...

    «محدوده خون: هندسه یک جنایت خانوادگی» عنوان یکی از سه کتابی است که نشر خوب با نام «مجموعه بازپرسی» منتشر کرده و در هر کدام از آن‌ها به بازخوانی پرونده قتلی می‌پردازد که سال‌ها پیش روی داده و اصحاب رسانه و اذهان عموم را به خود مشغول کرده بود. پیش از این کتاب «می‌توانی مرا بکشی» را از این سه‌گانه خوانده بودم که در آن پرونده قتل منیژه دختر جوان ارتشبد حجازی (رئیس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی) به دست نامزدش انوشیروان رزاق منش در سال ۱۳۵۲ مورد بازخوانی قرار گرفته بود.

  • ۰ نظر
    • جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳

    مغازه خودکشی

    وقتی به اتاق‌خوابش برگشت، زنش به بالشت تکیه داده بود و مجله می‌خواند. زن پرسید: «کی بود؟» «نمی‌دونم. یه بیچاره‌ای که تفنگش گلوله نداشت. چیزی رو که دنبالش بود از توی جعبه‌ی مهمات پیدا کردم و بهش دادم. دیگه می‌تونه مغزش رو بترکونه. داری چی می‌خونی؟»«آمار پارساله؛ هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر می‌شه. باورنکردنیه.»«آره همین‌طوره. چقدر آدم هست که می‌خوان راحت بشن و موفق نمی‌شن خوشبختانه ما واسه این کار این‌جاییم.  چراغ رو خاموش کن عزیزم.»

  • ۰ نظر
    • چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲

    سندرم کشتن پیغام‌رسان

    خیلی جدی برگشت و بهش گفت: «تو دیگه هیچ خبری برام نیار!»؛ ماجرا ازین قرار بود که این همکار بخت برگشته‌مان یکی دو باری در نقش سق سیاه ظاهر شده و خیلی اتفاقی هر بار حامل اخبار بدی برای این یکی همکارمان بود. با دیدن گفت‌وگو یاد پدیده‌ی سندرم کشتن پیغام‌رسان افتادم که به موضوع انحراف ارتباطی به‌عنوان یکی از غلط‌های شناختی هم مشهور است. در این‌جا قسمتی از کتاب «هنر شفاف اندیشیدن»۱ را که در همین باره است، بازنشر می‌کنم:

  • ۰ نظر
    • پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲

    مثل خون در رگ‌های من

    حدود یک ماهی می‌شد که در کشوی میز کارم جا خوش کرده بود، هر از گاهی تورقی می‌زدم ولی خیلی جذابیتی برایم نداشت. تا به امروز که فرصتی دست داد و با فراغ بال تمامش را خواندم. «مثل خون در رگ‌های من» تعدادی از نامه‌های احمد شاملوست به معشوقه‌اش آیدا سرکیسیان که پانزده سال پس از مرگ این شاعر جریان‌ساز با اجازه‌ی همسرش آیدا منتشر شد. جنبه‌ی احساسی نامه‌های نخست بیش از بقیه است و هر چه زمان می‌گذرد به گرمی هم‌دلانه و ماندگارتری پهلو می‌زند. از لابه‌لای نامه‌ها، گلایه‌های شاعر از ازدواج قبلی‌اش و افسوس بابت چند دهه عمر بدون شور زندگی و همراه با انبوهی از غم‌ها و حضور آیدا به مثابه نور امیدبخشی در آن وانفسا قابل مشاهده است.

  • ۱ نظر
    • شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲

    ابری به دشت خاطره می‌بارد

    «به سراغش رفتم. خانه‌ی سه‌طبقه‌ی خاکستری رنگ، در محله‌ای که خوب نمی‌شناسمش، واقع در شهری که بیش از هر شهر دیگری برایم آشناست؛ تهران. نزدیک خانه که رسیدم او زودتر از آنچه انتظارش می‌رفت از طبقه‌ی سوم سرش را بیرون آورده بود و با لبخند، آمدنم را تماشا می‌کرد. در را برایم زد، وارد شدم. آهسته‌تر از همیشه از پله‌ها بالا رفتم تا بیشتر به نگرانی‌ام از روند کتابش فکر کنم. چطور می‌خواهم زندگی‌اش را بنویسم؟ آیا این‌طور شروع خواهم کرد؟

    «در ۱۹ دی‌ماه سرد زمستانی سال ۱۳۱۹ در بروجرد، جان بی‌تابی به دنیا آمد؛ محمدابراهیم جعفری ...»

    و این آغاز روایتی است از زندگی محمدابراهیم جعفری، نقاش و شاعر معاصر ایرانی (۱۳۱۹–۱۸ فروردین ۱۳۹۷) در کتابی با نام «ابری به دشت خاطره می‌بارد» نوشته‌ی پرستو رجائی.

    کتاب روایتی است شیرین از کودکی تا بزرگسا‌لی مرحوم جعفری، از علاقه‌اش به بازیگری و تئاتر تا دل‌بستگی‌اش به رنگ‌ها، از آوازخوانی‌هایش در کوچه‌باغ‌ها و دل‌باختنش به دختری در همان نزدیکی‌ها تا شاعرانگی‌هایش؛ ولی «ابری به دشت خاطره می‌بارد» تنها روایت زندگی محمدابراهیم نیست، بازخوانی دوران اوج و شکوفایی هنر معاصر ایران در دهه‌ی چهل خورشیدی نیز هست. در داستان زندگی محمدابراهیم از بزرگانی چون حسین کاظمی۱، هوشنگ سیحون۲ و محسن وزیری مقدم۳ نیز می‌خوانیم. از مقاومتی که سنت‌گرایان مقابل مدرنیست‌ها داشتند و از کج‌سلیقگی‌هایی که باعث شد هنرمندانی جلای وطن کنند.

  • ۱ نظر
    • يكشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰

    راه‌آهن زیرزمینی

    چندی پیش مستندی از بی‌بی‌سی می‌دیدم با موضوع ربودن رنگین‌پوستان آفریقایی و انتقال‌شان به ایالات متحده به‌منظور کار در مزارع پنبه و بردگی! این مستند تنها گوشه‌ای از تجارت کثیف برده را به نمایش می‌گذاشت. اینکه چطور رنگین‌پوستان را در طبقات زیرین کشتی‌های تجارت برده جای می‌دادند و کمترین مقاومتی از سوی ایشان با سخت‌ترین تنبیه‌ها مواجه می‌شد. اینکه چطور اعضای یک خانواده از هم جدا و هر یک در «بازارهای» گوناگون بردگی به فروش گذاشته می‌شدند. چوب حراجی که بر سر هر کدام ایشان فرود می‌آمد تا در نهایت از مزرعه یا خانه‌ای سر در آورده و باقی عمرشان را به کار و کار و کار بگذرانند.

  • ۰ نظر
    • يكشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۰

    چگونه ادبیات جهان را بخوانیم

    اخیرا سعی می‌کنم در مطالعاتم تأمل و حتی وسواس بیشتری به خرج دهم. بدین معنا که هر چیزی نمی‌خوانم و اگر بفهمم ارزش خواندن ندارد، به راحتی کنارش می‌گذارم. در کنار این وسواس، دنبال کردن ارتباط محتوایی میان آثار گوناگون، لذت خوانش نخست از یک اثر را چند برابر می‌کند. خواندن میان انبوهی از منابع مطالعاتیْ نیازمند دانش و آگاهی لازم نسبت به آن حوزه‌ی مطالعاتی است. مشغله‌های زندگی، محدودیت‌هایی پیرامون زمانی را که برای مطالعه اختصاص می‌دهیم، قرار می‌دهند. به‌عنوان نمونه فرض کنید علاقمند به خواندن رمان هستید، برای انتخاب رمانی که ارزش مطالعه و وقتی که بدان اختصاص می‌دهید را داشته باشد، نیازمند چه اطلاعاتی هستید؟

  • ۰ نظر
    • شنبه ۶ شهریور ۱۴۰۰

    معرفی کتاب حقوق اقلیت‌های جنسی

    هم ناامید از کسب مجوز انتشار در ایران بودم و هم نسبت به چاپ نخست در جایی جز ایران رضایت نمی‌دادم. می‌خواستم کتاب را با همین محتوا، در کتاب‌فروشی‌های همین انقلاب ببینم. از روزی که مقدمه‌ای برایش نوشتم تا به امروز، پنج سالی گذشته؛ در این پنج سال بارها رونوشت‌های مختلفی از کتاب به وزارت ارشاد رفته و با انبوهی از ممیزی‌های جورواجور برگشت خورده. برخی را پذیرفتم و بر عدم پذیرش دیگری‌ها پافشاری کردم. پذیرفتم چون خللی در موضوع اصلی کتاب وارد نمی‌کرد، و اصرار کردم بر آن‌هایی که انگیزه‌ام برای پژوهش و نوشتن در باب حقوق دگرباشان جنسی بود.

  • ۲ نظر
    • شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۹

    استارتاپ به سبک ایرانی

    هم‌زمان با گسترش ویروس کرونا و تشویق و ترغیب مردم به خانه‌نشینی، بسیاری از کتاب‌خانه‌ها، چه دولتی و چه خصوصی، بخشی از کتاب‌هایشان را با تخفیف یا حتی رایگان در اختیار مردم قرار می‌دادند. اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران یکی از همین‌ها بود. در تبلیغش هم آمده بود که بسیاری از این کتاب‌ها برچسب قیمت بالای صدهزار تومان خوردها ند! چیزی که البته با افزایش سرسام‌آور قیمت کتاب، تعجب‌آور نیست!

    به سایتش سر زدم و تعدادی از کتاب‌ها را دانلود کردم. قابل پیش‌بینی بود که موضوع کتاب‌ها در باب تجارت و اقتصاد باشد. یکی از عناوینی که نظرم را بیش از بقیه به خودش جلب کرد، مجموعه کتابی با عنوان «نسل امین‌الضرب» بود که در قالب پنج عنوان کتاب، به‌طور مختصرْ زندگیِ کاریِ تعدادی از فعالان حوزه‌ی کسب‌وکار را شرح می‌داد.

  • ۰ نظر
    • يكشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹