وقتی به اتاق‌خوابش برگشت، زنش به بالشت تکیه داده بود و مجله می‌خواند. زن پرسید: «کی بود؟» «نمی‌دونم. یه بیچاره‌ای که تفنگش گلوله نداشت. چیزی رو که دنبالش بود از توی جعبه‌ی مهمات پیدا کردم و بهش دادم. دیگه می‌تونه مغزش رو بترکونه. داری چی می‌خونی؟»«آمار پارساله؛ هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر می‌شه. باورنکردنیه.»«آره همین‌طوره. چقدر آدم هست که می‌خوان راحت بشن و موفق نمی‌شن خوشبختانه ما واسه این کار این‌جاییم.  چراغ رو خاموش کن عزیزم.»

...

این بخشی از رمان مغازه‌ی خودکشی نوشته‌ی ژان تولی، نویسنده و فیلم‌نامه نویس فرانسوی است. نویسنده در این رمان کوتاه، شهری سیاه و پسین زمانی را به تصویر می‌کشد که درش غم و اندوه، رونق بازارند و شادی نایاب و حتی غیرمعمول. در این شهر آلوده و افسرده، مردمانْ ناامید از زندگی به روزمرگی‌ها تن داده و آن که نمی‌خواهد به این روزمرگیِ ملال‌آورِ فرسوده تن دهد، راهی جز «خودکشی» نمی‌یابد! و مغازه‌ی خودکشی جایی است که این مهم را برایشان فراهم می‌کند.

«آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟ لااقل در مرگ‌تان موفق باشید.»

                                                                    شعار مغازه

در مغازه‌ی خودکشی انواع و اقسام ابزارها برای پایان دادن به زندگی یافت می‌شود، از گلوله و تیغ گرفته تا طناب دار و سم و حتی تکه سنگی که به زنجیری وصل است برای سقوط آزاد در دریاچه! گردانندگان مغازه آن‌چنان در کارشان اشتیاق دارند که ابزار متناسب با حال و هوا یا سبک زندگی هر مشتری را برایش توصیه می‌کنند. در عشق شکست خورده‌اید؟ زدن رگ دست با تیغ می‌تواند رمانتیک باشد. ورزشکار هستید و از دنیای قهرمانی ناامید شده‌اید؟ هاراگیری مرگی است اسطوره‌ساز! به دنبال مرگی سریع و تضمینی هستید؟ گلوله یا سم، هر کدام که بخواهید آماده است!

در خانواده تواچ (صاحبان مغازه)، نام‌ها پژواک نام افراد سرشناسی در تاریخ‌اند. پدر خانواده میشیما نام دارد که یادآور یوکیو میشیماست؛ نویسنده و شاعر سرشناس ژاپنی که سه بار نامزد جایزه‌ی نوبل ادبیات شده بود. او در ۱۹۷۰ به روش سنتی هاراگیری خودکشی کرد. لوکریس مادر خانواده پژواک نام یکی از زنان نجیب‌زاده‌ی روم باستان است که از سوی یکی از نزدیکان مورد تجاوز جنسی قرار گرفت و خودکشی کرد. ونسان پسر خانواده یادآور ونسان ون گوگ نقاش مشهور هلندی است. مرلین دختر خانواده یادآور نام مرلین مونرو، بازیگر معروف آمریکایی است که در سال ۱۹۶۲ در ۳۶ سالگی بر اثر مصرف بیش از حد داروهای خارک و آرام بخش به خواب ابدی رفت. آلن پسر کوچک خانواده، تداعی کننده‌ی نام آلن تور ریاضیدان نابغه‌ی انگلیسی است. تورینگ در اواخر عمر هفتم ژوئن ۱۹۵۴ برای آخرین بار به اتاق خوابش رفت. جسد بی جان او را روی تخت خواب یافت.

امور بر وفق مراد خانواده‌ی تواچ می‌گذرد؛ تا این که آلن به دنیا می‌آید و همه چیز تغییر می‌کند. آلن برعکس اهالی شهر پر از امید و شور زندگی است. عاشق خنداندن دیگران است. شوخ و دل زنده است و نظم و قوانین غم زده‌ی مغازه و مدرسه و شهر را برهم می‌زند. آلن، این کوچک‌ترین فرد خانواده، با نابود کردن سیاه‌بینی و حزین خانواده‌اش چیزی به آن‌ها می‌آموزد که برایشان تازگی دارد. عشق به زندگی. ۱

الکی خوش یا واقعاً خوش یا هر چی، فرقی نمی‌کند۲؛ آلن همین‌طور است، از هیچ، طنز یا موضوعی جذاب تولید می‌کند و در این مسیرْ دیگر اعضای خانواده را همراه خود می‌کند. خواهر و برادری که زمانی با گلایه از مادرشان می‌پرسیدند: «پس ما کی خودکشی می‌کنیم؟»، حالا به زندگی امیدوار شده‌اند. کسب‌وکاری که چند نسل از خانواده‌ی تواچ بدان مشغول بوده‌اند، تغییر می‌کند.

جملاتی از کتاب:

ما خودکشی رو تضمین می‌کنیم. اگه نمُردید، پول‌تون رو پس می‌دیم. حالا بفرمایید، از این خرید پشیمون نمی‌شید. ورزشکاری مثل شما! فقط یه نفس عمیق بکشید و برید سمت هدف‌تون. در ضمن همون‌طور که همیشه می‌گم، «شما فقط یک‌بار می‌میرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموش‌نشدنی باشه.» (صفحه ۲۰)

 

ما همیشه با محصولات طبیعی و حیات‌وحش مشکل داشتیم. از قورباغه‌های طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! می‌دنید چیه؟ مشکل اینه که مردم به‌قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن. عجیب این‌که این موجودات هم همون حس رو دارند و نیش‌شون نمی‌زنند. (صفحه ۳۲)

 

زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همه‌ی کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمه‌ی پر لیوان رو ببینیم. (صفحه ۸۴)

 

مغازه‌ی خودکشی هجوی است درباره‌ی مرگ و زندگی، درباره‌ی تباهی و امید؛ انیمیشینی هم به سال ۲۰۱۲ با اقتباس از این اثر ساخته شده است که البته نتوانسته آن‌چنان که باید حق مطلب را ادا کند؛ به‌ویژه آنکه پایان بندی کتاب بسیار قابل تأمل و حتی غافلگیر کننده است و در انیمیشن سرسری از آن رد شده ولی با این همه دیدنش خالی از لطف نیست.

 

 

نویسنده: ژان تولی

ترجمه: احسان کرم ویسی

انتشارات: چشمه

تعداد صفحه: ۱۱۴

...

پی‌نوشت:

۱. از مقدمه‌ی کتاب

۲. از وبلاگ همیشه‌ی متروک (+)