خاطرم هست تابستان که میشد، کوچهها و محلهها پر بود از سروصدای بچهها. بازیهای جور و واجور، از هفت سنگ گرفته تا وسطی و لِی لِی، گل کوچیک که جای خود داشت. لذت خرید دوچرخهی نو و «تیمار» هر روزهاش همزمان میشد با دیدن سریالهایی چون سیلاس و مشکی؛ ولی امروزه روز چه؟ کرونا بهانهای شد تا کودکانمان را بیش از پیش به خانهنشینیها عادت دهیم. ترس از عدم امنیتی را که در بزرگسالی نصیبمان شده بود، به دوش نحیف فرزندانمان انداختیم تا به خیال خود به مانند ما «عقب نمانند»! میخواستیم کودکانی تحویل جامعه بدهیم که پیش از زمان خودشان فکر کنند و بزرگ رفتار کنند، ما فکر بزرگ را با ترس و رفتار درست را با نگرانیها قاطی کردیم و معجونی ساختیم که دستاوردش شده خمودگی، افسردگی و البته بیتجربگی کودکانمان.