سالها از شعار «نه شرقی، نه غربی» که در روزهای پایانی انقلاب ۵۷ بر سر زبانها افتاد، گذشته است؛ شعاری که بر سر در ساختمان وزارت امور خارجه نقش بسته و طی این چهل و اندی سال، کم نبوده وقایعی که اذهان را به آن جلب کرده باشد. آخرینِ این وقایع بحث «نگاه به شرق» و انعقاد سند راهبردی همکاریهای جامع ۲۵ ساله با جمهوری خلق چین بود و همینطور سفر پر حاشیه ابراهیم رئیسی به مسکو و صحبتها پیرامون تدوین یا امضای سند همکاری مشترک مشابهی با روسیه، این یکی به مدت ۲۰ سال.
نگارنده بر این باور است که انزوای بینالمللی و فشارهای اقتصادی، جمهوری اسلامی ایران را به سمت راهبرد شرقگرایی سوق داده است و در این راستا با توجه به توان اقتصادی چین و قدرت نظامی روسیه در پی آن است تا با بهرهگیری از موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خود، بر پایه دو ستون اقتصادی تجاری (چین) و امنیتی سیاسی (روسیه) از مهمترین تهدید علیه موجودیتش که همواره پس از انقلاب ۵۷ از سوی ایالات متحده امریکا مطرح بوده، در امان بماند. اینکه چنین رویکردی تا چه اندازه با واقعیات روابط بینالملل موجود همساز است، نیازمند توجه به فرضهایی است:
۱. عدم دو قطبی کردن سیاست خارجی
سالها از شکست بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در مقابل بلوک غرب به سرکردگی ایالات متحده آمریکا میگذرد و در این مدت نوع نگاه دوقطبی (شرقی ـ غربی) جای خود را به نگاه همگراییهای منطقهای فارغ از بعد جغرافیایی داده است. در این نوع نگاه دولتها با الگوبرداری از نظام اقتصادی برتون وودز، خود را ناگزیر از گره زدن به برنامههای توسعهای نهادها و سازمانهای بینالمللی میبینند.
۲. ضرورت کاهش تنش
هر گونه توسعهی روابطی در هر بعدی نیازمند سطحی از کاهش تنش با دیگر طرفهاست. نه فقط طرف دوم بلکه در هم تنیدگی منافع کشورها سبب شده است تا کاهش تنش به طرفهای سوم هم گسترش یابد. در این چارچوب، تنشزدایی نه یک تاکتیک بلکه خود راهبردی است که زمین بازی برای کسب منافع را فراهم مینماید.
۳. بازی برد ـ برد
کشورهای کمتر توسعهیافته عمدتا گریزان از گفتوگوهای دوجانبه با قدرتهای جهانیاند؛ این امر هم نشأت گرفته از رسوب تصورات تاریخی ـ استعماری بوده و هم غلبهی تصور برد - باخت در مذاکرات. این وضعیت خود حاکی از ضعف نهادهای مدنی و نیز رویکرد غالب امنیتیسازی در کشورهای کمتر توسعهیافته است.
۴. پایان دوران اتحادها
جملهی «دوست و دشمن دائمی در سیاست بینالملل وجود ندارد» را بارها شنیدهایم. در واقع گستردگی متغیرها در تعریف و کسب منافع دولتها سبب شده است که دیگر نتوان با نگاهی واپسگرا، از اتحادهای طولانیمدت و راهبردی دولتها سخن به میان آورد. تا جایی که حتی به دشواری میتوان رابطهی ایالات متحده و بریتانیا را اتحادی راهبردی نامید و در همین چارچوب میبینیم که ترکیه عضو ناتو از روسیه سامانه اس ۴۰۰ خریداری میکند یا عربستان سعودی به عنوان متحد ایالات متحده از کمک مخفیانه چین برای ساخت موشکهای بالستیک بهره میبرد.
با این فرضیات پایهای به مبحث اصلی خودمان بازگشته و ایدهی راهبرد دو ستونهی جمهوری اسلامی ایران بر پایه چین و روسیه را بررسی مینماییم.
در گام نخست به همسایه شمالی میپردازیم:
۱. فرهنگ غربگرایی (میل به غرب) نهتنها در میان نخبگان و مردم عادی ایران وجود دارد بلکه جاذبهی غرب برای مردم روسیه نیز همواره وجود داشته است. این امر سبب شده تا روابط میان دو دولت ایران و روسیه در برهههایی که چشمانداز رابطه با غرب بهتر است، رو به افول نهاده (از جمله در برههای پس از امضا و اجرای برجام) و دو کشور تنها در فواصلی که رابطهشان با غرب به انحای مختلف وارد بحران یا رکود میشود به آغوش هم بازگردند!
۲. نوع نگاه روسیه به روابط با دیگر کشورها از زمان روی کار آمدن ولادیمیر پوتین به این سو همواره بر روابط فردی با سران دولتها استوار بوده است. وضعیت نامطلوب دموکراسی و ازادیهای مدنی سیاسی در روسیه سبب شده است تا این دولت، کنج امن خود را در رابطه با کشورهایی بیابد که وضعیت مشابهی دارد. در چنین کشورهایی چرخش دولتها (قوه مجریهها) عموما تأثیر چندانی بر سیاستهای کلان نداشته و این «سران حکومتها» هستند که بیش و پیش از دیگر نهادهای انتخابی تأثیرگذارند. حاشیههای فراوان دیدارهای پوتین با سران دیگر دولتها را میتوان از همین منظر ارزیابی کرد.
۳. روسها حضور در خاورمیانه را فرصتی برای به چالش کشیدن نظم مستقر آمریکایی میبینند ولی برای ایفای چنین نقشی نیازمند جمهوری اسلامی ایران هستند. چنین وضعیتی را پیشتر در بحران سوریه مشاهده کردهایم. حوزهی خلیج فارس برای روسیه، نه حوزهی تهدید راهبردی است و نه عرصهی منافع راهبردی. در این وضعیت آنچه برای روسیه مطلوب است وضعیت بالانس (تعادل) میان قدرتهای منطقهای (ایران، ترکیه، عربستان و اسرائیل) است. در نتیجه روسیه همواره نقشی میانجیگر و موازنهگر برای خود قائل است.
۴. تنش با آمریکا و ضدیت با نظم آمریکایی در نظام بینالملل، فصل مشترک دیدگاه دو کشور ایران و روسیه در قبال آمریکاست. با این تفاوت که ایران «یکی از» موارد اختلافی روسیه با آمریکاست اما روسیه به عنوان قدرتی هستهای و دارای حق وتو در شورای امنیت، تکیهگاه ایران در رویارویی با آمریکا. همچنین ضدیت ایران با نظم مستقر جهانی ایدئولوژیک و ریشهای بوده ولی روسیه که خود به عنوان یکی از بانیان نظم موجود شناخته میشود صرفا از دست بالای ایالات متحده «ناراضی» است.
۵. به دلایل تاریخی و نژادی، ایران کشوری تنها و استثنایی در خاورمیانه است. وضعیت مشابه ایران در منطقه را تا حدودی ترکیه و اسرائیل دارا هستند. چنین وضعیتی میطلبد که نقش ایران در منطقه همواره به سوی برتری طلبی سوق پیدا کرده و نوعی از هژمونی منطقهای به نفع خود ایجاد نماید که این امر مخالف با منافع روسیهای است که برای خود نقشی موازنهگر قائل است. آنچه برای روسها در خاورمیانه اولویت دارد، ساختار امنیتی همهجانبه و با مشارکت ایران و اسرائیل است. مسألهای که از دید ایران عملی نیست.
۶. رقابت در حوزهی گازی و رفاقت در مباحث امنیتی و نظامی منجر به این شده که حضور ایران در ساختار اقتصادی امنیتی شانگهای به عضوی ناظر محدود شود. هر چند عضویت رسمی ایران پذیرفته شده ولی به صورت عملی چند سالی طول میکشد تا ایران بتواند از مزیتهای اقتصادی این نهاد بهره ببرد که این خود مستلزم رفع تحریمها علیه ایران است. درواقع ایران هم ذیل نظم امنیتی روسی تعریف میشود و هم نه آنقدر قدرتمند میشود که بتواند نظم مورد نظر خود را در منطقه دیکته نماید.
و اما چین:
۱. ابرقدرت شرق بزرگترین شریک اقتصادی آمریکا و اروپاست و این موضوع اولویت مناسبات امنیتی و نظامی برای این کشور را به چالش کشیده است. به همین دلیل جمهوری خلق چین همواره از امنیتیسازی محیط بینالملل و روابط خود با دیگر کشورها دوری جسته است. عرصهای که تنش میان ایران با ایالات متحده و اسرائیل در جهت خلاف آن حرکت کرده است.
۲. چین هم به مانند ایران و روسیه مخالف با نظم غالب آمریکایی در نظام بینالملل است با این تفاوت که رویکرد چین بر خلاف ایران و روسیه، بر پایه پرهیز از درگیری مستقیم با آمریکاست. این امر ناشی از اقتصادمحور بودن مؤلفهی قدرت برای چینیهاست. در همین راستا چین هم میخواهد در خاورمیانه حضور داشته باشد تا از منافع خود حمایت کند و هم نمیخواهد در درگیریهای منطقهای میان ایران و دیگر کشورها بهویژه عربستان، خود را دخالت دهد.
۳. به دلیل موقعیت ژئوپولتیکی، ایران برای چین اهمیتی راهبرد (استراتژیک) دارد ولی به دلایلی سطح رابطهی دو کشور هیچگاه به سطح راهبردی نخواهد رسید. برخی از این دلایل بدین قرارند:
الف. تفاوت فرهنگ راهبردی دو کشور
ب. تفاوت حوزهی تعریف منافع حیاتی دو کشور
ج. راهبرد تجارتمحور چین در سیاست خارجی در برابر راهبرد ایدئولوژیک محور ایران در سیاست خارجی
د. انزاوی راهبردی ایران در منطقه
ه. سیاست گسترشگرایی چین در خاورمیانه
۴. هر گونه توسعهی روابط تجاری ایران با چین منوط به رفع تحریمها و برداشتن موانع داخلی است. بدین منظور ایران هم نیازمند تنشزدایی با ایالات متحده امریکاست و هم ناگزیر از پیوستن به سازوکارهای شفافیت مبادلات مالی چون اف ای تی اف (FATF).
برآیند سخن
تالیران، وزیر امور خارجه ناپلئون زمانی گفته بود که: «روسیه هیچگاه آن اندازه که به نظر میرسد قوی نبوده و هیچگاه آن مقدار ضعیف نبوده است که به نظر میرسد». اژدهای چین نیز مدتهاست که برخاسته و نظم مستقر را به شیوهی خود به چالش میکشد. چنانچه جمهوری اسلامی ایران بخواهد راهبرد دوستونهی خود را بر پایه روابط اقتصادی ـ تجاری با چین و نظامی ـ امنیتی با روسیه استوار سازد، نیازمند توجه به ملاحظاتی جدی است.
تفاوتهای مبنایی میان چین و روسیه سبب میشود تا ایجاد بالانس (تعادل) در روابط میان این دو کشور در جهت منافع بلندمدت دشوار جلوه نماید. از آن جمله است که روسیه و چین هرگز متحد هم نیستند بلکه متحد شرایط هم هستند. در حال حاضر نه تنها در شرق دور بلکه در دیگر نقاط دنیا نیز، روسیه و چین در حال موازنه قوا با آمریکا هستند ولی مثال دهه هفتاد میلادی و موازنه چین و آمریکا علیه شوروی نباید فراموش شود.
موردی دیگر آنکه چین در خاورمیانه نفوذ امنیتی سیاسی نداشته و بیشتر دنبالهروی روسهاست، درواقع روابط چین در خاورمیانه راهبردی نیست، برخلاف روسیه و به همین خاطر ارزش و اهمیت ایران برای روسیه به نسبت چین به مراتب بیشتر است.
علیرغم میل روسیه برای نقشآفرینی در خاورمیانه، کمبود منابع مانعی جدی برای ایفای این نقش روسیه است. از همینروی روسیه ضمن نیاز به نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران، ناگزیر از روابط حسنه اقتصادی با دیگر کشورهای تأثیرگذار منطقه از جمله عربستان و اسرائیل است.
بر اساس موارد ذکر شده، نه روسیه و نه چین نمیتوانند در بلندمدت نقشی فراتر از همکاریهای موقت و غیرچالشی از منظر ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران داشته باشند. این ناتوانی نه فقط از الزامات نظام بینالمللی نشأت میگیرد بلکه بیشتر ریشه در عدم توازن ایران در مناسبات خود داشته که چشمانداز راهبرد دوستونه برای جمهوری اسلامی ایران را چندان مثبت نشان نمیدهد.
...
پینوشت: این یادداشت نخستین بار در وبسایت «سیاست و فرهنگ» منتشر شد و در این وبلاگ بازنشر گردید.