هجوم مردم به فروشگاه‌ها و غارت مواد غذایی و بهداشتی، درگیری چند نفر بر سر یک دستمال توالت و نایاب شدنش در برخی از کشورهای غربی، قفسه‌های خالی از مواد ضدعفونی کننده و درخواست عاجزانه مسئولین از مردم در جهت اطمینان‌بخشی و حفظ آرامش؛ این‌ها و بیش از این‌ها صحنه‌هایی بود که طی این چندروزه در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شد. برای ایرانیانی که هر روزنه زیر پروپاگاندای رسانه‌های جورواجور در هت نوعی از سیاه‌نمایی و خودتحقیری قرار دارند، دیدن چنین صحنه‌هایی عجیب و گاه حتی جالب بود!

طی همین روزها بود که دانستیم حدود ۲۹ درصد فرانسوی‌ها پس از توالت رفتن، لازم نمی‌دانند که دست‌هایشان را با صابون بشویند۱ و اینکه ۵۷ درصد ایتالیایی‌ها و تنها نیمی از مردم هلند عادت به شستن دست‌هایشان پس از دست‌شویی رفتن دارند! البته پیش‌تر هم شاهد رفتارهایی زننده و غیرمتمدنانه چون حراج جمعه سیاه بودیم که درش زدوخوردهایی چند بر سر کالایی که با تخفیف زیاد ارائه ‌می‌شده، رخ می‌داد. به راستی فرهنگ غرب آن چیزی است که می‌خواهد از خودش معرفی کند یا جریانی دیگر در بطن جوامع غربی در حال زیست بوده و هست؟

فرهنگ غرب کدام است؟

این سؤالی است که برای خیلی‌ها در این روزها مدام تکرار می‌شود. فرهنگ غرب کدام است و اصولا آیا می‌توان غرب را یک کل منسجم و در مقابل شرق نام نهاد؟ فرهنگ غربی همان کالای لوکسی است که مصرف را از صنعت پویایش به ارث برده یا رفتاری است که بر سر دستمال توالت به جان هم می‌افتند و حاضرند در حراج جمعه سیاه، به خاطر چند صد یورو کم‌تر، به روی هم اسلحه بکشند؟

طی سال‌ها تصویری که از فرهنگ خودمان داشتیم، همان ذهنیتی بود که شرق‌شناسان غربی برایمان نگاشته بودند. در همین چارچوب بود که مؤلفه‌های زندگی مدرن را قطره‌چکانی در حلقوم ما می‌ریختند و اشخاصی هم به نمایندگی از همین مفهوم غرب مدرن و «تروتمیز» برایمان نسخه می‌پیچیدند و می‌گفتند: «باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم»۲

هرگز نباید فراموش کرد که استعمار […] نوعی اثر بومرنگی شایان توجه بر سازوکارهای قدرت در غرب داشته است […] مجموعۀ کاملی از الگوهای استعماری به خود غرب بازگشتند. (میشل فوکو)

نخستین مواجهه ایرانیان با مؤلفه‌های مدرنیته و مدرنیسم را می‌توان از حدود دو قرن پیش ردیابی کرد. طی جنگ‌های پیاپی با روس و از دست دادن بخش‌های وسیعی از کشور، این سؤال که چرا در مقابل هجوم بیگانگان این چنین تسلیم و شکست‌خورده‌ایم، در اذهان بسیاری از مردم و مسئولان حکومتی شکل گرفت. با اعزام دانشجویان به اروپا و بازگشت‌شان فهمیدیم که در تمامی آن سال‌هایی که ما در فکر جانشینی سلاطین بودیم، غرب با شکستن دیوارهای نفوذناپذیر کلیسایی، وارد عصر روشنگری و رنسانس شده بود. غربِ آزاد شده از بند کلیسای کاتولیک، در بستری تاریخی و فرهنگی، با سنت بازگشت به اصالت مسیحیت لوتری، هم خواهان مبارزه با فساد کلیسای رم شده بود و هم از سویی دیگر می‌خواست که آزاد بیندیشد، سؤال بپرسد و در پی شکوفایی صنعتی گام بردارد. چنین فرهنگی را اگر مدرنیته نام‌گذاری کنیم تا پیش از پدیده‌ای به نام استعمار، راهی به خارج از مرزهای اروپایی نداشت. این استعمار بود که به ناچار و برای پیدا کردن بازارهای مصرف، فرهنگ مدرنیته را به دیگر کشورهای جهان هم گسیل داشت.

با این‌حال کشورهایی چون ایران با این نوع صدور فرهنگ غریبه نبودند. ایران، مصر، چین و یونان ازجمله کشورهایی تمدن‌ساز در طی تاریخ بودند که گاه با لشگرکشی‌ها و گاه با تبادلات بازرگانی، اقدام به صدور کالاهای فرهنگی خود می‌کردند. نه‌تنها در اوج قدرت و استیلا بلکه در حال ضعف و سستی؛ آن‌جا که از تغییر عادات و رفتار اسکندر و یارانش پس از تصرف ایران‌زمین می‌خوانیم و یا تغییر سلوک مغول در مواجهه با فرهنگ ایرانی.

صدور فرهنگ غالب غربی با آنچه در کشورهایی چون چین و ایران شاهدش بودیم تفاوت مهمی هم دارد. همانطور که گفته شد در ایران و چین، در دورانی هم که دولت مرکزی شکست‌خورده بود و قدرت تاثیرگذاری چندانی نداشت، فرهنگ جای خلا قدرت دولت مرکزی را می‌گرفت و پراکندگی‌اش نه‌تنها نقطه ضعفش نبود؛ بلکه نقطه قوتی هم تلقی می‌شد. فرهنگ ایرانی نه فقط با شمشیر و توپ و تفنگ و سرکوب، که با دیگر عناصر قدرت نرم همچون تساهل و تسامح، به عادات رفتاری و سلوک زندگی دیگران راه می‌یافت. چنین الگوی تاثیرگذاری را در فرهنگ غربی که با قدرت سرکوب و استعمار به زندگی‌ها راه می‌یافت، مقایسه کنید. کشور استعمارگر خود را به‌عنوان الگویی مطلق از فرهنگ جلوه‌گر می‌ساخت و با «دیگری» به‌مثابه مردمانی عقب‌افتاده و وحشی رفتار می‌کرد. (رفتار انگلیسی‌ها در تغییر زبان مردمان هند از زبان‌های محلی و فارسی به زبان انگلیسی از همین موارد است.)

«پدر خانواده به‌همراه دو دختر و برده‌ای به‌عنوان پرستار»، سال ۱۸۵۰. (تصویر از گتی ایمجز، موزه جی. پاول گتی)

از برده‌داری و استعمار تا هولوکاست و اتاق گاز

بنا بر تصور غالب، امپریالیسم چیزی است که روی یک «دیگری» اِعمال می‌شود. کشورهای سلطه‌گر طی ۵۰۰ سال گذشته (اکثراً کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی)، سلطه‌ی نظامی، سیاسی و فرهنگی بر جمعیت‌های خارجیِ محروم از قدرت اعمال می‌کردند. این جمعیت‌های خارجی، در معنای فوق، کسانی هستند که آثار منفی و ماندگار امپریالیسم بر آن‌ها تحمیل می‌شد. امپریالیسم چیزی است که در «آنجا»، در مستعمرات، اتفاق می‌افتاد؛ وقتی بحث از تاریخ و کردار استعمار است، سیاست‌های داخلی کشورهای امپریالیست از حیث سیاسی و تحلیلی چندان جالب توجه نیست.۳

اصطلاح «اثر بومرنگی امپریالیسم» نخستین بار پس از جنایات آلمان نازی در اذهان تحلیلگران شکل گرفت. در پاسخ به این سؤال که چه شد تنها دو دهه پس از پایان جنگ جهانی اول که به کشته شدن میلیون‌ها نفر منجر شده بود، اروپا باری دیگر شاهد جنگی خانمان‌سوز و جنایات هولناکی چون هولوکاست می‌شد؟ هیتلر و حلقه نزدیکش به‌تنهایی مقصر بودند یا آنکه هولوکاست و دیگر جنایات نازیسم و فاشیسم را باید در بسترهایی تاریخی اجتماعی نگاه کرد؟ اگر از این منظر به جنایات رخ‌داده طی جنگ جهانی دوم بنگریم، می‌بینیم که دیگر کشورهای اروپایی نیز همین رفتار را با مستعمره‌هایشان داشتند.

بیش از ده میلیون نفر از آفریقایی‌تبارها به منطقه کارائیب و دیگر مناطق آورده شدند تا بردگی کنند!

آنجا که تخمین زده می‌شود در حدود پنجاه میلیون بومی آمریکایی بر اثر استعمار اسپانیا جانشان را از دست داده باشند؛ آنجا که بنا بر داده‌های موجود، ده‌ها میلیون تن بر اثر قحطی‌هایی که بریتانیای کبیر در هند پدید آورده بود، از بین رفتند؛ آنجا که بیش از ده میلیون نفر از آفریقایی‌تبارها به منطقه کارائیب و دیگر مناطق آورده شدند تا بردگی کنند! اروپاییان چنین قدرت استعماری را پس از آنکه خیالشان از وحشی‌گری‌های درونی راحت شد، به دست آورده بودند؛ از جمله پیمان صلح وستفالی (قرن ۱۷ م) که به جنگ‌های سی‌ساله مذهبی و کشتار هزاران نفر خاتمه داده بود.

بر اساس اثر «بومرنگی امپریالیسم»، تمام رفتارهایی که حکومت‌های سلطه‌گر با دیگر ملت‌های تحت استعمار به کار می‌گرفتند، به واسطه‌ی چرخش اطلاعات و نخبگان سیاسی، به خود آن کشورهای سلطه‌گر بازمی‌گشت. رفتارهایی چون سرکوب قیام‌ها و شورش‌های به حاشیه رانده‌شدگان، ایجاد سلسله‌مراتب طبقاتی اجتماعی و محروم شدن «دیگران» و این بار منظور از دیگران، آنانی است که در کشور متروپل زندگی می‌کردند ولی چون از حلقه قدرت و خانواده‌های وابسته دور بودند، از امتیازات بسیاری هم محروم می‌شدند.

اگر از این زاویه نگاه کنیم، می‌بایست بگوییم که هیتلر و هولوکاست، استثنایی بر سنت روشنگری و آزادی‌خواهی اروپایی نبود. این سنت اگر هم پیش‌تر وجود داشت، به درون مرزهای اروپایی محدود شده بود و آنچه کشورهای استعمارگر غربی با مستعمرین خود کرده بودند، تفاوت چندانی با هولوکاست و اتاق‌های گاز نازی نداشت.

اثر بومرنگی امپریالیسم

تحقیر کردن، سلب انسانیت از دیگران و بدنام‌کردن انسان‌های دیگر چیزی نیست که بر روان سرکوبگران آثار ناخواستۀ منفی نداشته باشد. چنان که آلبرت میمی، روشنفکر فرانسوی، در ۱۹۵۷م نوشته بود: «وضعیت استعماری، همان‌طور که استعمارشدگان را می‌سازد، استعمارگران را نیز می‌سازد».۴

هانا آرنت در «ریشه‌های توتالیتاریسم»، گسترش قلمرو را یکی از دو مولفه ذاتی امپریالیسم و از بنیادهای فاشیسم اروپایی معرفی کرده است. همان‌طور که پیش‌تر گفته شد این تمامیت‌خواهی اروپایی خیلی پیش از هیتلر و در قالب جنگ‌های استعماری در میان بومیان کشورهای مستعمره، در حال چارچوب‌بندی و تئوریزه شدن بود؛ بنابراین بر اثر آنچه اثر بومرنگ امپریالیسمی می‌شناسیم، چه جای تعجب که همان رفتارها و جنایات، این‌بار گریبان خود اروپاییان را بگیرد. هیتلر تنها با اروپاییان همان کرد که دیگر قدرت‌های استعماری با غیر اروپاییان کرده بودند. چنین رفتاری حتی پس از شکست و تسلیم آلمان نازی هم ادامه‌دار بود. آنجا که وینستون چرچیل با تصمیم هری ترومن رییس جمهور وقت ایالات متحده در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی همراهی کرد. چند صدهزار انسان بی‌گناه تنها به فرمانی و چرخش قلمی کشته یا مجروح شدند. جراحاتی که پس از هفتاد سال هنوز هم نشانش بر تن ژاپن یافت می‌شود.

هیتلر تنها با اروپاییان همان کرد که دیگر قدرت‌های استعماری با غیر اروپاییان کرده بودند.

چنین رفتاری چه فرقی با هولوکاست هیتلری دارد؟ تنها اینکه هیتلر چنین رفتاری را با خود اروپاییان کرد! برتری نژادی و دسته‌بندی آد‌م‌ها بر اساس رنگ پوست هم از نتایج دوران برده‌داری و استعماری بوده است. دونالد ترامپ اکنون در توییت‌هایش، رگه‌هایی از همین برتری سفید را به رخ آمریکا و جهانیان می‌کشد. ترامپ همان می‌کند که پیشینیانش با بومیان آمریکا و آفریقایی‌تبارها می‌کردند. شاید به ظاهر ترامپ نمی‌گوید که نژادپرست است یا معتقد به برتری سفید؛ ولی سیر عملی رفتارش جز این نشان نمی‌دهد.

برایند سخن

در دورانی که هنوز هم رفتارهای امپریالیستی زنده است، رفتارهایی از جنس غارت فروشگاه‌ها یا نزاع بر سر دستمال توالت، نشانی از اثر بومرنگی امپریالیسمی می‌بینیم که کشور متروپل (استعمارگر) می‌خواست با «دیگران» کند. در این رهگذر ویروس کرونا نه فقط به بخش بزرگی از غربی‌ها، بهداشت را یادآور شد؛ بلکه تلنگری دیگر بود بر بازگشت تمامی رفتارها و اعمالی که زمانی بر کشورهای مستعمره و عمدتا شرقی روا داشته بودند یا می‌خواستند که بدان صورت نشان دهند. با این تفاوت که اکنون چرخش ارزان و آزادانه اطلاعات و در بستر شبکه های اجتماعی، با پدیده‌هایی چون شهرندخبرنگار، دیگر نمی‌توان تنها از دریچه فاکس‌نیوز و سی‌ان‌ان به دنیا نگریست.

...

پی‌نوشت:

۱

۲. جمله ای منسوب به سیدحسن تقی‌زاده؛ از شخصیت‌های علمی و فرهنگی ایران معاصر، از فعالین نهضت مشروطه و مدتی هم رییس مجلس سنا.            ۳ & ۴+

توجه: این نوشتار بازنشری است از وب‌سایت سیاست و فرهنگ به قلم نگارنده +