با منابع گوناگون مطالعاتی دور و برم را شلوغ کرده بودم، از کتاب و مجله و روزنامه بگیر تا مقالات ذخیره شده در پاکت و انواع و اقسام فیدها و مطالب تلگرامی! کلاهم را قاضی کردم و گفتم هر طور که شده باید به این منابع نظم بدهم؛ و شاید ایراد کارم از همین جا شروع شد، اینکه فکر می‌کردم می‌توانم با برنامه‌ریزی مطالعاتی به این حجم عظیم اطلاعات سر و سامانی بدهم! گلوله‌ی برفی در حال غلتیدن بود و من تصور می‌کردم می‌توانم هر بار مشتی از آن را جدا کنم تا بزرگتر نشود؛ منابع مطالعاتی را به دسته‌های موضوعی تقسیم کردم، شنبه‌ها سهم سیاست شد، یک‌شنبه‌ها سهم حقوق، دوشنبه‌ها اقتصاد و الی آخر. بازه‌های زمانی صبح تا عصر و عصر تا شب را هم بی نصیب نگذاشتم. خودمانیم، برنامه‌ریزی جالبی از کار در آمده بود!