منطقی این بود که وقتی از زخم کاری بخواهم بنویسم از نکات مثبت سینمای محمدحسین مهدویان شروع کنم. از ایستاده در غبار تا ماجرای نیمروز، از سبک خاصش در فیلمبرداری تا عشقی که به قهرمانانش دارد؛ ولی شوربختانه زخم کاری مهدویان بر جان بینندهای مینشیند که توقعش از او بیش از اینهاست. وقتی از زخم کاری مینویسم لاجرم باید از ضعف مهدویان در دلبستگی مفرط به قهرمان روایتهایش بنویسم. چه آن فرد موسی باشد در لاتاری و چه مالک در زخم کاری. این دلبستگی مهدویان تا بدان جا پیش رود که از شخصیتی فاسد یک قهرمان بسازد و مرگی اسطورهای برایش رقم بزند؛ و ای کاش کار به همین جا ختم میشد! مهدویان آنقدر دلبستهی قهرمان فاسدش میشود که او را از گور بر میخیزاند تا فصلی جدید را به وی هدیه کند!